پرویز پرستویی در گفت‌وگو با «شرق»:
پوست انداختم تا بازیگر شدم
فرانک آرتا . عکس: آیدین رهبر، شرق

فیلم‌های «میهمان داریم» (محمدمهدی عسگرپور) و «امروز» (رضا میرکریمی) ازجمله فیلم‌های مطرح این دوره جشنواره فیلم فجر است که در آن، پرویز پرستویی به ایفای نقش پرداخته. به بهانه حضور پررنگ پرویز پرستویی در سی‌ودومین جشنواره فیلم فجر با او گفت‌وگویی ترتیب دادیم که در پی می‌آید:
 
 این روزها مشغول انجام چه کاری هستید؟
این روزها در حال بازی در فیلمی سینمایی با نام «ضدنور» به کارگردانی کاوه سجادی‌حسینی و به تهیه‌کنندگی همایون اسعدیان هستم. داستان فیلم در شهر انزلی و تالاب انزلی اتفاق می‌افتد. این فیلم دومین فیلم آقای سجادی بعد از فیلم «شب، بیرون» است که در آن حضور داشتم.
 پس امسال نمی‌توانید در سی‌ودومین جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشید؟
مهم این است که فیلم‌ها در جشنواره حضور دارند. من هم چون درگیر کارم و در تهران نیستم، نمی‌توانم حضور داشته باشم.
 در فیلم «شب، ‌بیرون»، ‌تهیه‌کنندگی فیلم را عهده دار بودید؟
بله.
 شما در فیلم‌هایی مثل «خرس»، «1359»، «من و زیبا» و... هم در قامت تهیه‌کننده حضور یافتید. آیا علاقه به تهیه‌کنندگی دارید؟
خب، این مساله در فیلم‌هایی مثل «خرس»، «شب، بیرون»، «1359»، «من و زیبا» و «بیست» اتفاق افتاده‌است. البته من اصلا‌ دغدغه تهیه‌کنندگی نداشته و ندارم. اما از آن جایی که احساس می‌کنم باید کمک کنم، وارد این عرصه شدم. ولی اگر در پروژه‌ای به این نتیجه برسم که تهیه‌کننده بر کار اشراف دارد و از دانش و تخصص سینما به اندازه کافی برخوردار است و از پس تولید برمی‌آید و می‌تواند کار خوبی تولید کند، در آن صورت از آن فیلم لذت بیشتری می‌برم.
 شما هم به این نتیجه رسیده‌اید که یکی از مهم‌ترین مشکلات سینمای ایران جدا از بحث فیلمنامه، تهیه‌کنندگی است؟
اعتقاد دارم، «تهیه‌کننده» نقشی بسیار مهم و کلیدی در روند فیلمسازی دارد. به همین دلیل اگر فیلمی فاقد این پشتوانه باشد، حتما دچار لنگی خواهد شد. یک تهیه‌کننده خوب، فیلم خوب را نوید می‌دهد. ولی متاسفانه برخی‌ها فقط عنوان تهیه‌کننده را یدک می‌کشند. منِ بازیگر دلم می‌خواهد با تهیه‌کننده‌ای کار کنم که مثل پدر خانواده دلسوز باشد. مثلا در فیلم «ضدنور» که با آقای همایون اسعدیان به‌عنوان تهیه‌کننده کار می‌کنم، ایشان قبل از آن کارگردان خوبی هستند و پیش از آن دستیار کارگردان ماهری بودند. پس بازیگر خیالش راحت است. ولی تهیه‌کنندگانی داریم که اصلا فیلمنامه نمی‌خوانند. معضل سینمای ایران که فقط جذب سرمایه نیست! برای مثال من هر وقت که با منوچهر محمدی کار کردم، احساس امنیت کردم. چون او صرفا یک تهیه‌کننده نیست که فقط پولی وسط بگذارد، ‌بلکه از درایت، همت و هوشمندی کافی و وافی برخوردار است. برای اینکه کاملا درگیر دغدغه‌های فیلم و کارگردان می‌شود. برای ساختن آن قصه، با گروه به تعامل می‌رسد. به همین دلیل عوامل فیلم احساس آرامش و امنیت می‌کنند، چون کسی هست که حواسش به کار است.
 البته آنقدر درباره سرمایه سینمای ایران صحبت می‌شود که هنر سینما دارد از دست می‌رود!
هنر سینما دست خود ماست. باید خودمان از آن مراقبت کنیم. البته همیشه برای ازدست‌دادن آن، بهانه‌هایی هم داریم. مثلا‌خیلی اوقات این مورد توپ را به زمین دولت می‌اندازیم تا شانه خالی کنیم. خودمان هم کاهلی می‌کنیم. من همیشه گفته‌ام اگر معضل «غم نان» حل شد، آن وقت آیا بهانه‌ای وجود دارد که هر بلایی که می‌خواهیم سر سینمایمان بیاوریم! الان بحث‌هایی می‌شود که آن را خیلی نمی‌فهمم و ما را به جواب اصلی نمی‌رساند. اما باید پرسید چرا تماشاگر ما به سینما پشت کرده؟ این سوال اساسی سینمای ماست. یکی از دلایلش این است که خلاقیت‌مان را از دست داده‌ایم. با عرض معذرت باید بگویم ما پیش از اینکه درگیر سینما شویم، ‌درگیر حاشیه سینما شدیم! ‌ای کاش آن‌همه انرژی را برای حاشیه سینما صرف نمی‌کردیم. آن وقت سینمایمان شکوفا می‌شد.
 با این حال می‌توانیم به نسل جدید امیدوار شویم؟
بله. عموم نسل سوم سینمای ما آدم‌های پیشرویی هستند. نسل سوم بهتر از ما دارد عمل می‌کند. سکانداران اصلی سینما همان تقوایی، ‌فرمان‌آرا و بیضایی هستند و آنها هم دارند مسیر خلاقانه آنها را طی می‌کنند.
 البته آقای پرستویی! مسایل سینما متعدد است. مثلا ورود بازیگران به سینما خیلی قاعده‌مند نیست. نظرتان چیست؟
گاهی اوقات در این سینما جملاتی می‌شنوم که نمی‌دانم کجای دلم بگذارم! الان یکی از معضلات ما در بازیگری ورود بی‌رویه افراد در تلویزیون است. بازیگرانی را در تلویزیون می‌بینم که نمی‌دانم از کجا آمده‌اند. گاهی اوقات خجالت می‌کشم عکس‌هایی از بازیگرانی می‌بینم که هیچ ربطی به سینمای ما ندارند.
 خب، خود شما چه مسیری را به بازیگران جوان پیشنهاد می‌کنید؟
من پرورش‌یافته تئاتر دهه 40 هستم. همان‌جایی که عزت‌الله انتظامی که خدا حفظش کند در آنجا ریشه دارد. من هرچه دارم از همان زمان است. غم نان چیزی است که اگر بتوان با آن کنار آمد، می‌توان در این هنر ماندگار شد. من با همه‌چیز این هنر، ساخته‌ام. به امید خدا اسفند امسال قرار است در تالار وحدت کتابی از زندگی‌ام رونمایی شود به قلم خانم لیلی کریمان با عنوان «من پرویز پرستویی»، که قرار است ‌توسط آقای عزیزی در انتشارات توفیق آفرین منتشر شود. در حقیقت این کتاب منِ‌کوچک است. تمام زندگی‌ام را در این کتاب گفته‌ام. البته اوایل زیر بار این کتاب نمی‌رفتم. ولی بعدا به دلیل ادای دِینی که به آن‌دسته از نوجوانان و جوانان دارم که عاشق بازیگری هستند و می‌گویند به ما فرصت نمی‌دهند، با چاپ کتاب موافقت کردم تا این کتاب، مرجعی شود تا کسانی که خواهان بازیگرشدن هستند تکلیف‌شان را با خود روشن کنند. دوست دارم آنها متوجه شوند که چقدر به قول معروف پوست انداختم تا توانستم بازیگر شوم و روی پای خودم بایستم. می‌خواستم بگویم که با اعتقاد به این کار وارد این دنیا شدم و چون خلق‌کردن یک اثر به قول معروف پدر صاحب آدم را درمی‌آورد، برایش بسیار زحمت کشیدم. آدم پیرش درمی‌آید تا بتواند یک شخصیت خلق کند. من در این دوران بازیگری‌ام دو، سه بار زمین خوردم و به کمک خدا بلند شدم. بعد حالا از من می‌پرسند که تو چی می‌کشی؟! می‌گویم مرد حسابی من حتی به سیگار لب نمی‌زنم. من روزی هشت ساعت کوهنوردی می‌کردم.
 آقای پرستویی! برخی‌ها دایما نگران کمبود بازیگر جوان در سینما هستند. درحالی که ما کمبود بازیگران میانسال هم داریم. نظرتان چیست؟
ما بازیگرانی داریم که معرفت و ‌عشق به هنر، سرشان می‌شود. حالا نگاه کنید در این سینما چندتا بازیگر میانسال خوب داریم؟ ‌حالا نمی‌دانم چرا از میانسالی و پیری می‌ترسیم؟ ‌مگر ما نمی‌خواهیم بمیریم؟ ‌چرا هرچه سن بالاتر می‌رود سعی می‌کنیم با رنگ و لعاب، خودمان را پنهان کنیم؟ آخر این چه کاری است که با هزار تا کار صورت‌مان را جوان می‌کنیم؟ ‌مگر اورسن ولز، مریل استریپ و پیتر اوتول هم این کارها را می‌کردند؟ به چهره‌ای که خداوند به انسان هدیه داده، ‌باید با احترام نگریست و آن را پاس داشت. چون این سرمایه ماست و هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را از ما بگیرد. یکی از من پرسید. «پرستویی چرا پیر شدی؟» بغل دستی‌اش گفت؛ ‌نگو! گفتم چه اشکالی دارد؟ ولی دلم که پیر نشده. من تا زنده‌ام، بازی می‌کنم. چون کودک درونم هنوز زنده است. من در تئاتر در 14سالگی، نقش پیرمرد را بازی کردم. در  این سینما هم جوانی نکردم. اما همیشه لذت برده‌ام و گلایه‌ای ندارم. هنوز هم افتخار می‌کنم آمار کار تئاترم از سینما بیشتر است. ولی امروزه میانسال‌ها می‌خواهند نو شوند! ‌از سوی دیگر هم جوان‌هایی که از آن طرف بام می‌افتند به غیر از چندتایی‌شان، ‌ریشه ندارند. چون خاک صحنه نخورده‌اند. من خودم آموزشگاه بازیگری داشتم. کسی می‌آمد و می‌گفت من از تئاتر خوشم نمی‌آید! بعد می‌پرسیدم تویی که از تئاتر بدت می‌آید، ‌برای چه می‌خواهی بازیگر شوی!!
 خب استعدادها را چگونه می‌توان کشف کرد؟
اصولا جوان‌گرا هستم و دوست دارم نیروهای تازه‌نفس و باانگیزه وارد سینما شوند. به همین دلیل بازی بازیگران جوان را پیگیری می‌کنم. گاهی اوقات می‌بینم که جوانی خوب بازی کرده، تیتراژ پایانی سریال‌های تلویزیونی یا فیلم را نگاه می‌کنم، ردپایش را می‌گیرم تا ببینم او کیست. چون دوست دارم بااستعدادها در سینما حضور پیدا کنند و حتی از خودم معروف‌تر شوند. ولی باید بدانند بزرگان سینمای ما هر کاری را انجام نمی‌دهند. مثلا مهدی هاشمی چندسال بود که بازی نکرده بود تا اینکه «هیچ» را بازی کرد و در آن درخشید. وقتی من «هیچ» را خواندم، ‌دیدم که چقدر خوب است این نقش را مهدی هاشمی کار کند.
 البته شنیده‌ام در ابتدا نقش«نادر سیاه‌دره» در فیلم «هیچ» به شما پیشنهاد شده بود؟
ولی آن نقش را باید آقای هاشمی بازی می‌کرد.
 با چه انگیزه‌ای در فیلم «بیست» به کمک رضا کاهانی آمدید؟
چون آنجا احساس کردم که باید به فیلم «بیست» کمک شود.
 پس احساس وظیفه می‌کردید؟
 همیشه دوست دارم کمک کنم و از اینکه گروه و عوامل فیلم احساس آرامش می‌کنند، ‌لذت می‌برم. چون معتقدم آرامش پشت‌صحنه حتما‌ به خود فیلم کمک خواهد کرد.
 بعد از مدت‌ها کارنکردن، ‌در جشنواره امسال حضور پررنگ دارید. علتش چیست؟
خب در آن زمان تمام‌مدت از جسمم مایه گذاشته بودم. درباره برخی از پروژه‌ها نتوانسته بودم به تعامل برسم. ضمن اینکه نیاز داشتم راه بروم. خودسازی کنم. چون چیزهایی روحم را آزار می‌داد.
 چه چیزهایی شما را آزار می‌داد؟
خیلی نمی‌خواهم به گذشته برگردم. اما در آن دوران بحرانی، عطای سینما را به لقایش بخشیدم. سینما بحران‌زده شده بود. یادم می‌آید در جلسه‌ای که آقای اسحاق جهانگیری در «خانه سینما» حضور داشتند، ‌گفتم واقعیت این است دولت دهم دست‌کم بخش فرهنگ را جارو کرد و تحویل دولت یازدهم داد. بعد از آن، دیگر چه توقعی می‌توانیم داشته باشیم که چه اتفاقی بیفتد؟ مثل این می‌ماند که کف دست مو ندارد، ‌بخواهند آن را بکَنند. حالا در آن زمان، واقعا چه لزومی داشت که در سینما کار می‌کردم؟ البته باید به آقای جهانگیری دست مریزاد گفت که مشکل بیمه سینماگران را حل کردند و یک شعبه در خانه سینما زدند. آن زمان برخی‌ها به دروغ گفته بودند که من بازیگری را رها کردم و رفتم روستایم کشاورزی می‌کنم! در حالی که در آن یک‌سال‌ونیم هر روز کوهنوردی می‌کردم. ما به جای اینکه با خانم یا آقایی که موفق‌هستند، صادقانه برخورد کنیم و ببینیم چه مسیری را انتخاب کرده تا موفق شده آنها را لگد می‌کنیم. به هر شکل در آن دوره، دلیلی نمی‌دیدم که کار کنم.
 حالا از فیلم‌هایی که بازی کرده‌اید، راضی هستید؟
البته سال 1392 حال خوبی دارم. بعد از آن بحران‌ها توانستم در فیلم‌های متفاوتی بازی کنم و از این بابت خوشحالم. البته قضاوت نهایی را باید تماشاگر کند و به‌خاطر اینکه سر صحنه فیلمبرداری هستم نمی‌توانم در جشنواره امسال حضور پیدا کنم؛ برای مثال با بازی در این فیلم‌ها تجربیات بزرگی کسب کردم که حتی فکر می‌کنم دنیای سینما از این تجربه استفاده کند. مثلا برای فیلم «بیداری برای سه روز» به کارگردانی مسعود امینی سه‌شبانه‌روز نخوابیدم. 72 ساعت مستمر فیلمبرداری کردیم. کار شگفت‌انگیزی بود و به نظرم نوترین کاری بود که من انجام دادم. برای اولین‌بار است که چنین اتفاقی در ایران می‌افتد و دوربین بدون وقفه طی سه روز، سوژه‌ای را به تصویر می‌کشد و ممکن است چنین اتفاقی حتی در دنیا نیز بی‌نظیر باشد. در مورد فیلم «میهمان داریم» و «امروز» هم تجربیات جدیدی کسب کردم.
 در این فیلم‌ها با سهیلا گلستانی بازی داشتید؟
ایشان بازیگر خوبی‌اند. همسر آقای کاوه سجادی‌حسینی هستند و خودش فیلمسازی هم کرده و بازیگر توانمندی هستند. جنس بازی ایشان من را یاد خانم معتمدآریا می‌اندازد.
 چطور؟
البته تجربه همکاری با خانم معتمدآریا از لونی دیگر است. به خاطر اینکه بیشتر اوقات، پارتنر خود را نمی‌فهمم. ولی خانم معتمدآریا حتی اگر هم با ایشان صحبت نکنید، ‌ایشان متوجه نگاه شما می‌شوند و کاملا درک می‌کند.